دلم می خواد

دلم می خواد برم یه جای دور

اصلا دور هم نبود مهم نیست، فقط جایی باشه که گم بشم

زمانی که کاملا مطمین شدم که نمی تونم برگردم به جای قبلیم ، یه نفر پیدا بشه ...

یه نفر که دستام رو بگیره ... درست مثل بچگی هام...

مثل همون روزها و شبهایی که کلافه می شدم یا درد داشتم و بابا می شست کنار تختم و دستم رو می گرفت تو دستش و اینقدر نگه می داشت  که اروم بشم ...

یه نفر پیدا بشه و دستام رو همونجوری بگیره

اونقدری دستهام  رو نگه داره که از هر چی ترس و دلهره است راحت بشم

اونقدری دستهام رو نگه داره که بتونم بغضم رو به فریاد بدل کنم

اونقدری دستهام رو نگه داره که بتونم دوباره با همه کس و همه چیز اشتی کنم

اونقدری دستهام رو نگه داره که ......