یک دوست داشتنی دیگه هم حذف شد ...

سالها بود که هر وقت حالش رو می پرسیدیم می گفتن خوب نیست،اما بازم هروقت می رفتیم دیدنش می نشست کنارمون و می خندید ... دوسش داشتم ... هر دو نوه خاله بودیم ...

اونقدر دوسش داشتم که یه بار مامان تو جمع گقت هاله اینقدر دوست داره که فکر کنم باید بشه عروس خودت و من چقدر خجالت کشیدم ... 

این اواخر به قول امیر شده بود کلکسیون مریضی ها ... حتی مورفین هم دردش رو کم نمی کرد، هر بار که می رفتیم دیدنش می گقت اگه هاله است بیاد ببینمش ... 

چقدر خوشحال می شدم که من شامل آلزایمرش نسیتم ... 

دیگه حال خندیدن نداشت ... آخرین بار گفت خسته شدم بسکه نگام فقط به سقفه ... 

امشب خبر دادن که چشماش بسته شد ... منم تا چند ساعت دیگه می خوام برم بدرقه اش ... 

بدرقه آدمهای دوست داشتنی خیلی دردناکه ...  

امشب مثل دیشب و شبهای قبل خیلی دلتنگم ... دلتنگ تموم کسایی که دوسشون داشتم اما رفتن ... رقتن بدون این که فکر کنن رفتنشون چه به روزم  آورد ...

نظرات 7 + ارسال نظر
بابک اسحاقی سه‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 02:00 ق.ظ

روحش شاد

نینا سه‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 10:13 ق.ظ http://taleghani.persianblog.ir/

نمیدونم چرا ما اونایی که دوسشون داریم زود از پیش ما میرن.
یه جورایی ادم به خوبی عادت میکنه بعد یهو...
روحشون شاد هاله عزیز.

رها - مشق سکوت سه‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 01:14 ب.ظ http://www.mashghesokoot.blogfa.com

روحشون شاد

مریم نگار سه‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 01:50 ب.ظ

تسلیت میگم هاله جان...
یادش گرامی...

آوا پنج‌شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 12:22 ق.ظ

تسلیت میگم..خدا
بهتون صبربده...
روحشون شاد
یاحق...

کسی که پشت میزش نمیشینه! شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 06:40 ب.ظ

روحش شاد.

رضوان پنج‌شنبه 8 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 10:27 ق.ظ

روحشون شاد

دلت آروم هاله جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد