نقطه پایانی

چقدر تلاش کردم تا برسم به نقطه پایانی این رابطه که سالهاست داره خاک می خوره ... 

نمی دونم شاید برای تو همون روزها تموم شده بود و من هنوز داشتم با خوش خیالی کشش می دادم .... 

من ... همون کسی که تو منفی نگرش خوندی با تمام مثبت اندیشی منتطر بودم که برگردی ...  

اما حالا ... تازه می فهمم که مامان درست می گفت ... کاش زودتر فهمیده بودم ...  

این کاش هم رو بقیه کاشکی هام اضافه شد ...  

ولی عجیب اینه که من آرومم حتی دیگه گله مند هم نیستم با وجود تمام زمانی که از دست دادم ...

نظرات 8 + ارسال نظر
تیراژه چهارشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 07:41 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

گاهی باید نقطه ی پایان در دل ما حک شود..به رفتنشان..به ماندنمان...به نصیحتهای عزیزانمان..به هیچ چیز ربط ندارد..گاهی باید آنقدر زمان بگذرد و به نقطه ی پایان برسیم تا بیاییم سرخط..بدون هیچ حس و خاطره ی نیمه جانی.

راستش رو بخوای زور عقل به دل چربید ...
خاطره ها به جاست ... اما قرار نیست یادآوری بشه ...

تیراژه چهارشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 07:45 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

چقدر خوبه که آرامی هاله بانوی بهاری من.

ممنونم یکی یدونه بدون سوم شخص غایب

دل آرام چهارشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 08:23 ب.ظ http://delaramam.blogsky.com

منم این حس رو 24 فروردین تجربه کردم و داستان رو بعد از هشت سال تموم کردم... عجیب و شدید میفهممت هاله...

10 سال دلی ... چه حوصله ای داشتم و بی خبر بودم

بابک اسحاقی چهارشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 08:38 ب.ظ

یه پایان تلخ بهتر از یه تلخیه بی پایانه

تلخ مثل زهر هلاهل ...
راست می گی بین بد و بدتر ، انتخاب بد خیلی قابل قبولتره ...

نینا چهارشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 11:51 ب.ظ http://از هر دری سخنی

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 07:58 ق.ظ

وبلاگتون رو روی صفحه دسکتاپ گوشیم ذخیره کردم و هرازگاهی حس لطیفت و کلام پرازاحساست رو مرور میکنم، خیلی قلمت ظریفه بخدا

ممنونم زهرا جان

مریم نگار پنج‌شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 08:00 ق.ظ

...تو چیزی از دست ندادی هاله ام...
تو خودت رو بدست آوردی ...

خیلی چیزها از دست رفت مامانگارم ...

کسی که پشت میزش نمی شینه! یکشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 09:07 ق.ظ

دل چو از بند تو رَست
جام جادویی اندوه شکست

آمدم تا به تو آویزم
لیک دیدم که تو آن شاخه بی برگی

نمیدونم این چهار تا خط تو یه شعر بودن یا نه؟
با این حافظه خرابشون والله بقرعان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد