همین امشب فقط هم بغض من باش ...

سلام 

امشب بعد از مدتها دلم هوای درد و دل کرد ... 

این اولین بار بود که با دیدنت دلم بنای تپیدن نذاشت .... بعد از مدتها این اولین بار بود که با دیدنت به یاد کینه های تلنبار دلم نیفتادم 

امروز نگاهت نکردم .... می خواستم مثل همیشه پر صلابت باشی ... محکم باشی نه این طوری داغون و خراب 

دلم می خواست کنارت به دیوار تکیه بدم و حرف بزنم ... از همه چیز و همه کس ... از روز رفتن مامان و ترس هام تا امروز و نیلو .... 

بگم می دونی نیلو از همه چیز خبر داشت و چقدر تلاش کرد تو هر بار دیدن حرف از زیر زبونم بکشه ... 

دلم می خواست اینقدر بگم و بگم و بگم ... 

اما نشد مثل همیشه  

فقط یه چیزی ... می دونم تو مثل من نیستی ... سخت تر از اینها رو تجربه کردی ... اما مراقب خودت باش ...