نشونه ها

گاهی تو زندگی یه نشونه هایی می بینیم که جدی اش نمی گیریم ... یه تب،‌یه سرفه، اصلا یه درد ... اگه به موقع بجنبیم و پیشگیری کنیم شاید جلوی خیلی از مریضی ها رو بگیریم ...  

اما نشونه ها همیشه جسمی نیست ... گاهی نشونه ها یه اتفاق یا شایدم یه فکر ... 

مثلا خود من ... پارسال عید تنها یه چیز تو ذهنم بود اونم این که این عید با بقیه عیدا فرق می کنه ... 

یا مامانم که اصرار داشت یه مهمونی بگیره ... دقیقا هیجده خرداد پارسال بود ... یه مهمونی با کلی بریز و بپاش ... همه رو دعوت کرد می گفت می خوام دعوت کردن رو به فامیل یاد بدم ... کی می دونست اون آخرین مهمونیه ... شاید اگه می دونستن همگی می یومدن ... 

یا حتی اون تشیع جنازه ای که با وجود تمام مشکلاتش خواست ببرمش ... می گفت می رم که همه برام بیان ... 

حالا که فکر می کنم می بینم نشونه ها خیلی زیاد بود فقط من لعنتی یه کمی باید دقت می کردم ... می دونم کاری از دستم بر نمی یومد اما شاید می تونستم از زمانم بیشتر استفاده کنم ... که حالا مجبور نباشم یه دستمال بگیرم دستم که اشکهام کیبورد رو لک نکنه یا دستم رو بگیرم جلوی دهنم که صدام بلند نشه ...  

پارسال این موقع ها اطرافم پر بود از دوست ... اونقدر که گاهی از یادشون غافل می موندم ...  

اما الان آدمهای اطرافم انگشت شمارن ... انگار غربال شدن ... همون روزهای اول یه تعداد خیلی زیادی حذف شدن ... یه تعداد دیگه به مرور نتونستن بدخلقی هام رو تحمل کنن ... یه تعدادی اینقدر بهم زخم زبون زدن که خودم ترکشون کردم ... و در نهایت چند نفر باقی موندن ... 

گناه از کسی نیست ... مقصر خودمم ... 

منم مثل هر بچه ای شاید گاهی خسته شدم، گله کردم، سکوت کردم ... اما زندگیم رو تو یه نفر خلاصه کرده بودم ... شکایتی نداشتم، یه روزی اون هم زندگیش رو تو من خلاصه کرده بود ... اونقدر خلاصه شده بودم که هنوز بعد از این همه مدت نتونستم خوم رو پیدا کنم ... حتی گذشت زمانم کمکی بهم نکرد ... هنوز با کوچکترین حرفی بغض می کنم ... هنوز خودم رو جلوی خودم تو لباس مشکی گم و  گور می کنم ... 

از کسی دلگیر نیستم ... از تموم اونهایی که کنارم موندن تشکر می کنم ببخشید اگه تو این مدت اذیتتون کردم ... باور کنید دست خودم نبود و نیست ... 

از همه اون کسایی که رفتن هم تشکر می کنم و هم عذرخواهی ... ببخشید اونی نبودم که از من تصور کرده بودید ...   

اما اونهایی که خودم ترکتون کردم ... امیدوارم هیچ وقت حتی برای یک ساعت حال و روز من رو تجربه نکنید ... و باز هم امیدوارم دست تقدیر هیچ وقت دوباره ما رو روبروی هم قرار نده ... 

همه این ها رو گفتم که بگم یه کمی به اطرافتون بیشتر دقت کنید ... تا زمان رو همیشه با بهترین اتفاق ها سپری کنید ...

نظرات 22 + ارسال نظر
جعفری نژاد شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:34 ب.ظ

همه ی اینا رو گفتی

اما بعضی وقت ها، بعضی جاها، تو مقابله با بعضی اتفاقات اونقدر دست و باله مون بسته س که شاید "بی توجهی" یا حداقل "عبور" بهترین و تنها ترین گزینه باشه

(نمی دونم منظورت رو از عبور درست متوجه شدم یا نه)
باور کن عبور هم سخته ...
البته سخت نیست دردناکه ... انگار از بین دو تا دیوار سیمانی که فوق العاده به هم نزدیکن می گذری ... شاید راه عبور کوتاه باشه اما انگار زمان کش می یاد ...

سارا شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:19 ب.ظ http://haleman.blogsky.com

بعضیا هم عین من فقط تو سکوت میخوننت و دلشون نمیخواد چشمات اشکی بشه و کلی خوشحال میشن وقتی میبینن هدر وبلاگت از سیاه میشه خاکی رنگ!
اینها هم یادتن خیلی ولی حرف زدن خیلی بلد نیستن بیشتر شنیدن ازشون برمیاد

مرسی از همراه بودنت ...

من شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:59 ب.ظ http://ghezavathayam.blogfa.com

همیشه خوندمت دوستم و همیشه برات آرزوی روزهای بهتر داشتم.
نمیتونم بگم درکت می کنم چون هیچ کس نمیتونه موقعیت شخص دیگه رو بفهمه. اما حداقل سعی می کنم بفهممت.
مواظب خودتون باشید

ممنونم ''من'' عزیز
یک دنیا ممنون از همراهیت

سمیرا شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 03:10 ب.ظ

نشونه ها ! توجه زیادی برای دیدن و فهمیدنشون میخواد.
خوبه که آدمی هوشیار باشه و متوجه ،بدونه کی بدردش میخوره ،کی مرهم زخمه ، کی دوسته ، کی دوشمن !
چه موقعه چی باید بگه چه موقعه چی نباید!
در چه چیزی پافشاری کنه از کنار چی به سادگی رد بشه!
آره خوبه اصلاعالیه ، ولی تا آدمی بخواد به این شناخت برسه باید چند تاپوست بندازه!

نشونه ها .....گاهی فقط باید کمی جدی گرفت نه؟؟؟؟؟سمیرا جون پارسال این موقع رو یادتونه ......؟؟؟؟؟؟؟؟

نینا شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 03:27 ب.ظ http://taleghani.persianblog.ir/

حالا این همه نشونه من بزنم بترکونمت که نمیایی بریم بیرون
الان این نشونه تنبلی یک خانم نیست؟

الان من این شکلی شدم نینا

دل آرام شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:12 ب.ظ http://delaramam.blogsky.com

من یادمه پارسال این موقع رو هاله...

از دیشب تا حالا دارم روانی می شم ..............انگار زمان نگذشته ....
چرا بهم می گن زمان همه چیز رو حل می کنه ... به خدا فقط من رو دیونه تر می کنه ...

لرمانتف شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:40 ب.ظ http://kakestan.blogfa.com

خیلی این نوشته ات رو دوست داشتم هاله بانو

در هر زمینه ای ،‌کمتر پیش اومده که نشونه ها رو ببینیم. ولی خب این به این معنا نیست که الان بخواین خودتون رو سرزنش کنید.

نشونه ها برای سرزنش نیست دوست ِ‌من

فرزانه شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:40 ب.ظ http://www.boloure-roya.blogfa.com

ببین هاله اگه فکر کردی که ما دست از سرت بر میداریم زهی خیال باطل اصلنم از این خبرا نیست.
هاله جون همین جور وقتاست که خیلی ها از زندگی آدم غربال میشن. درک کردن حس تو واقعا از توان من خارج هست . زمان شاید مرهم باشه ولی مرهم دردناکی هست. این یکی رو می فهمم.
برات روزهای بهتری آرزو می کنم.

آوا شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 05:00 ب.ظ

هاله..حس هات واسم خیلی آشناس خیلی...
منم خیلی از این نشونه ها می ترسم و زمان..
زمان حلال نیست فقط شدت درد رو کمتر می
کنه ..اما درد هست .. واسه منی که حسش
نکردم درکش هم سخته اما خوب میفهممت
و یه چیز دیگه: مطمئن باش که اگه دوستت
توی اون شرایط کمی ازت دلگیر و دلخور
شده باشه بعدها به حکم همون رفاقت
دلخوری رو فراموش میکنه و حتما همینه
راستی هفته قبل مسجد ولیعصر پارک
ساعی بودم ، خیلی بیادت بودم...دلت
آروم دختر..دلت آروم...................
یاحق...

آذرنوش شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:26 ب.ظ http://azar-noosh.blogsky.com

هاله جانم...:(

باغبان یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:21 ق.ظ http://laleabbasi.blogfa.com

"مثل امروز هوا ابری بود که تو از پنجره هجرت کردی..."

زهـــرا یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:48 ب.ظ

هااااالـــــه..
همیشه از اینطور نشونه ها میترسم..دوسشون ندارم
حتی فکر کردن به این اتفاق دیونه م میکنه و در هر شرایط و وضعیتی که باشم بغضم میگیره
.
غربال شدن دوستا خیلی هم بد نیست هاله..در واقع کم میشن اما "بهترین" میشن واسه آدم
..
دلت آرووم دوست جدیدم

مریم یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:24 ب.ظ http://www.najvaye-tanhai.blogsky.com

عزیزدلم

من اینجور وختا آرزوی مرگ می کنم
حتی به بریدن رگ دستمم توی حموم فکر میکنم
مطمئنم آخرش سر این نشونه های لعنتی کار دست خودم میدم

سارا دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:52 ق.ظ http://www.takelarzan.blogsky.com

نشونه...
آره به نشونه ها باید دقت کرد هاله ولی همیشه لحظه ها از دست میرن
دستمال و لک نشدن کیبرد و درد گلو از خوردن بغض و ...همه اینارو میفهمم با تمام وجودم حسش میکنم چون این روزای منم مث تو شده
حسرت اینکه چرا نشونه هاشو نفهمیدم منه لعنتی
چرا اون شب هیچکدوممون نفهمیدیم
یه حسرت بزرگ هاله یه حسرت بزرگ رو دلم مونده

کیانا دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:10 ب.ظ http://p4nt4lo0n.blogsky.com

میفهمم همه این پستو ، بغضهاتو خوب میفهمم

بغضهای لعنتی خیلی لعنتین خیلی

نانی دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:29 ب.ظ

هاله جونم قربونت بشم میفهمم حالتو عزیزم. کاش بهت نزدیک بودم . مواظب خودت باش دوستم

پروین سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 06:26 ق.ظ

انقدر دلم میخواست الآن نزدیکت بودم و در آغوشت میگرفتم هالهء عزیز دلم. انقدر دلم میخواست ...
:******

محدثه سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:17 ب.ظ http://shekofe-baran.blogsky.com/

عزیز دلم...
باورم نمیشه که یه سال گذشت...
دلت آروم...

هاله پنج‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:19 ب.ظ http://haleh-deltang.blogfa.com

هاله ی عزیزم...
هاله ی عزیزم..


روحشون شاد..

Sasan جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:08 ب.ظ

tavajoh dashtan khobeh, ham zarfiate maghz ro bala mibareh ham emkane lezat az zendegi ro bishtar mikoneh. vali marg haghe, hame mirim va hame midonim akharesh chi mishe, ensan tanha mojoodi hast ke marg ro mishnase va midone akharesh mimireh, chizi ke moheme ine ke bazmandegan ham bezaran taraf rahat bere, besh gir nadan, moratab barash sogvari nakonan, roohe adami ke fout mikone va famil dostash barash sogvari mikonan dar azab hast, bezarin raftegan beran, hich kas jenazeh aziz tarin kesesh ro negar nemidareh, vaghti khaak mikonan yani amanat ro bazpas dadan va tamoomeh, kolan be chizi ke gham angiz ya khashm avar, ya afsoos avar nabayad gir dad, gonahe bozorgie, yeki migoft gonahe kabireh hast....hala ta bad

bamdad چهارشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:53 ق.ظ http://bamdad02.blogfa.com

hamdame vaghei hamun lahazate sakhti peydash mishe
vase eshgho hal k hame payan
babate lebase siah ham moteasefam
ishala ghame akharet bashe

elhama یکشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:38 ق.ظ

سلام عزیزم. منو قطعا می شناسی!خیلی اتفاقی اینجا پیدات کردم. یک متن ادبی منو اینجا کشاند. نشانه ها رو باید خیلی جدی گرفت. یک اتفاقی تو زندگی خود من افتاد که زندگی منو خیلی زیر و رو کرد. بهتر بگم دلگیر شدم. غمگین شدم. گاهی از مظلومیت و این همه صداقتم ساعت ها گریه کردم. اما بعد فهمیدم این یک نشانه ای بود برای برخاستن. برای اینکه بدانی خدا هر چیزی که به ما می دهد برای حکمتی است. هر چه از انسان میگیرد هم برای حکمتی است. به قول مولا علی خداوند در مشکلات زندگی است که خوب و بد را از هم جدا می کند. خدا گاهی بعضی از اتفاقها و آدم ها رو سر راه آدم قرار می ده تا با آدمی حرف بزنه. بگه زندگی خوب به هر قیمتی ارزش داره. آدمی رو می گیره چون پیمونه تموم شده. گر نستانی به مصیبت دهند. بهترین چیز در مقابل مشیت خدا نقطه تسلیم بودنه. اونوقته که با او عشقبازی می کنی. و او با تو....بالاترین لذتی است که منکران را هم ازین می دو سه ساغر بچشان/ اگر ایشان نستانند روانی بمن آر....همه چیز حکمت اوست. و صبر نیز از صفات جمالیه اش. دل قوی به او بسپار . در سوره انفال می گوید ما شما را به واسطه ایمانتان محکم نگه می داریم.
چه خوش است در هوایی همه شب نخفته بودن/ به امید وصالی که به کف افتد روزی...

سلاااااااااااااااام
بله که شناختم خانم محنرم
حرف برای گفتن زیاده
.................................................

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد