زخم

برای این که یه زخم یادگاری رو تن یه نفر به جا بذاری لازم نیست از یه چاقوی وحشتناک تیز استفاده کنی ‌چون بالاخره یه روز جاش از بین می ره یا حداقل کمرنگ می شه ... اما کافیه یه لحظه ذهنت رو خالی کنی٬ چشم تو چشمش بدوزی و اولین حرفی رو که به زبونت می یاد بگی ... 

مطمئن باش آن چنان زخمی روی دلش می ذاری که تا دنیا دنیا است جای اون زخم باقی می مونه تازه با هر بار دیدنت جاش هم تیر می کشه ...

نظرات 9 + ارسال نظر
mary یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 06:57 ب.ظ http://golhayebabone.blogsky.com/

سلام هاله بانو
وبلاگ زیبایی دارم
خوشحال میشم به وبلاگ منم سر بزنی
موفق پیروز و سربلند باشی

کیانا یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:09 ب.ظ

اوهوم

دل آرام یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:29 ب.ظ http://delaramam.blogsky.com

همیشه گفتن: زخم زبون از زخم شمشیر کاری تره. زخم شمشیر خوب میشه ولی زخم زبون نه...

فرزانه یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:44 ب.ظ http://www.boloure-roya.blogfa.com

کامـــــــــــــــــــلا موافقم. حرف حساب جواب نداره. (آیکون یه آدم همدرد)

فرشته یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:55 ب.ظ http://houdsa.blogfa.com

هوووم...جای زخم بعضی حرفا هیچوقت پاک نمیشه...

جزیره یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:38 ب.ظ

اوهوم

Moh3eN یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:48 ب.ظ http://pelake23.blogfa.com

کاش یه بخشی هم توی نیروی انتظامی بود همونطوری که اراذل و چاقوکشارو جمع میکنن اینایی رو هم که با حرفاشون زخم میزنن رو جمع میکردن و بعد از دادگاه محکوم به حبس ابد یا شایدم اعدام ...

آوا دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:26 ق.ظ

خ.ص.و.ص.ی
یاحق...

چشم الان میبینم ...
ممنون

میلاد دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:20 ق.ظ

نمی دونم هاله خوبه یا بده اما من خیلی وقت ها عکس اینو تو خودم دیدم

یعنی تونستم کاملا فراموش کنم، جوری که انگار اصلا اصلا نبوده، واقعا میگما، نه اینکه شعار بدم

راستش نمی دونم چرا خوبی های ادم بیشتر از بدهاشون تو ذهنم موندگار میشی، مگر اینکه زخم زبوناشون همییشگی و مداوم باشه، انوقت بخاطر تکرار شاید تو ذهنم موند

اما جالبه که بازم فراموش می کنم

شاید خوب نباشه اما خوب خدا منو اینجوری افریده

میدونی هاله از کی اینجوری شدم، از وقتی که هی مدام گناه کردم گناه کردم گناه کردم اما خدا هی منو بخشید هی بخشید هی بخشید هی بخشید هی بخشید هی بخشید، نه از اون بخشیدن های معمولیا، از اونا که انگار هیچ لکه ای تو گذشتت نبوده و باهام جوری برخورد کرد که اصلا انگار میلاد خطایی نکرده

به خودم گفتم مگه ما ادعامون نمیشه که از نور وجود خدایم؟! یعنی نمی تونیم مثل خدامون ماهم ببخشیم و جوری باشیم که انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده؟!

نمی گم موفق بودم، نه، خیلی جاها گند زدم، خیلی جاها جای زخم موند و من نبخشیدم

اما نمیدونم چه حکمتی داره که هروقت تونستم فراموش کنم، یه اتفاق عجیب افتاد، یه اتفاق خوب

ادمیزاده دیگه گاهی عجیب میشه خواهر گلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد