همین الان

نمی دونم چرا الان دارم با این حالم می نویسم

تو که حال بد من و دیدی تو که فهمیدی چقدر خرابم تو که دیدی ولی حتی نگفتی تا بیمارستان بیام کمک میخوای تو یا نه حتی .... مهم نیست به قول خودت این اتفاق رو اینترنت هم می ذارم ... آره گذاشتم چون می دونم می خونی ... 

نمی دونم چرا اینقدر بهم فشار اومد ... می دونی به چی فکر می کنم ... به این فکر می کنم که من از تو یه اسطوره ساخته بودم چه اسطوره شکستنی اشتباه نکن بودن و نبودن امشبت دلیل نوشتنم نیست مهم اون غرور لعنتی ات بود ... نمی دونم چه فکری کردی 

نمی دونم شاید من اشتباه کردم اما امشب دلم خیلی گرفت ... 

راست می گن دل به دل راه داره فکر کنم به همون اندازه که تو از من بدت می یاد حالا منم از تو بدم می یاد ...